بازار رفتن علی آقا...
سلام پسمل مامانی. امروز سه تایی( من، شما، بابایی) رفتیم جمعه بازار تا واسه شلوارکی که مادرجون چند روز پیش برات خریده بود یه بلوز مناسب بخریم. عزیزم خیلی بازار و دوست داری و تا میفهمی جمعه هست میگی آخ جووون جمعه بازااار. به محض ورودمون به بازار، گفتی من اسباب بازی میخوام. کوچولوی مامان عشق اسباب بازی هست و هرجا که ببینه لج میکنه واسم بخرین. وقتی رسیدیم پیش اسباب بازیها و بابایی گفت چی میخوای، یه تفنگ مسلسل گرفتی. با اینکه تو خونه چند مدل تفنگهای جورواجور داری بازم از بین اون همه اسباب بازی تفنگ و انتخاب کردی. جالبتر از همه اینکه منو بابایی خیلی آروم و یواشکی گفتیم براش یه دمپایی بخریم، شنیدی و گفتی من دمپایی ششتی(شصتی) میخوام....
نویسنده :
مامان الی...
17:30