چهارمین مهمونی رمضان
دیشب برای چهارمین بار تو ماه رمضان، خونمون مهمونی داشتیم. مامان بابای عزیزم به همراه برادر و خواهر گلم. دست مامانم درد نکنه که زحمت پخت غذا رو کشید.
علی جون دیروز حوالی ظهر یکم اذیت کردی و بهونه میگرفتی کی مادرجون میاد خونمون. یکم بعدش وقتی صدای در و شنیدی، کلی ذوق کردی که مادرجون اومد. وقتی میرفتی که در و باز کنی میگفتی: بابا نیست، من مرد خونه ام. خودم باید برم در رو باز کنم .
بعد از ظهر لج کردی تنت لباس مسی بپوشم. پسر گلم عاشق مسی هست و به لباس ورزشی میگه لباس مسی. بابایی که اومد خونه دید لباس مسی تنته بردتت زمین فوتبال. تا برگشتی خونه سریع اومدی سمت من که مامان بیا زخمی شدم.
وقتی پرسیدم چی شد با غرور گفتی هیچی... مثل مسی خوردم زمین . کلی هم واسم ناز میکردی و منتظر قربون صدقه های من بودی. منم کم نذاشتم و حسابی لوست کردم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی