مامانی پیشم میمونی؟
چند روز پیش که علی رو رسوندم مهد، دیدم دو تا از بچه های مهد به شدت واسه ماماناشون گریه میکنن. علی هم جدیدا بهانه میگیره که مامانا میان تو مهد پیش بچه هاشون، تو هم بیا پیشم بمون.
دیروز دم در مهد، با گریه التماسم میکردی که مامانی پیشم میمونی؟ منم که طاقت گریه هاتو ندارم دلم سوخت و با اجازه خانوم مربیت یه روز کامل و موندم پیشت. حالا مگه فقط این بود؟ میگفتی بیا بالا بشین تو سالن، در کلاسم نیمه باز بمونه از لای در ببینمت که هستی. ما هم که تسلیم.
امروز صبح هم بهانه گرفتی و مجبور شدم بمونم. اما اینبار تو حیاط.
طرفای ساعت ده، مدیریت مهد بهم گفت بهتره برگردم خونه و از فردا بابایی برسونتت تا شما به این اوضاع عادت نکنی. میگفت یکم گریه میکنی اما زود ساکت میشی. منم با اینکه دلم پیشت بود مجبور شدم برگردم.
عاشقتم عشق من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی